سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند نکته برای داستان نویسی از صفر

ننویسید، نشان بدهید

یکی از اصول اساسی موفقیت یک نویسنده، قدرت تصویر کردن است. اگر می خواهید به خواننده بفهمانید مثلا هوا سرد است، ننویسید «هوا سرد است». بنویسید «فلانی چانه اش را در یقه اورکت فرو برده بود تا گرمای نفسش هدر نرود» ؛ شیوه دوم تأثیرگذارتر و دلنشین تر است. نوشتن و اشاره کردن اگر خبری باشد، داستانی نیست. وقتی می نویسید «علی مضطرب است» خواننده احساس خامی پیدا می کند. به عنوان مثال در این مورد بهتر است بنویسید: «ناخن هایش را می جوید، تند تند قدم برمی داشت و گویی عابران دیگری را که به آنها تنه می زد نمی دید...».
در واقع نویسنده ای که حالات شخصیت داستانش را فقط بیان می کند و به خواننده نشان نمی دهد به نوعی دزدی می کند. بر همین اساس تمام گزارش های شبکه هایی مثل سی ان ان و الجزیره «بار تصویری» پیدا کرده است تا «بار روایی» و مثلا به جای اینکه بگویند فلان روزنامه ها فروش بیشتری دارند، دکه روزنامه فروشی را نشان می دهند که هنگام صبح از همان روزنامه ها کم وجود دارد یا تمام شده است. در واقع این بند از مقاله ناظر به این اصل است که «حرفی را که می شود غیر مستقیم گفت، مستقیم نگویید چون نشان دادن یک عمل، غیر مستقیم تر از گفتن همان عمل است». نشان دادن از گفتن سخت تر است و ممکن است نویسنده به ورطه تکرار و تقلید بیفتد. شاید به همین دلیل است که فقط نویسندگانی که تلاش زیادی دارند موفق هستند.

12ـ منبر نروید

نوشته جای منبر رفتن نیست. البته قالب های مختلف، متفاوت هستند ولی به هر حال سعی کنید بالای منبر نروید. این مجال سعی در تخطئه منبر و وعظ و نصیحت و حتی شعار دادن ندارد بلکه فقط می خواهد شما از پتانسیل های هر وسیله ای آگاه باشید؛ قصه کودکانه یا داستان یا گزارش جای نصیحت کردن و شعاردادن نیست. البته نه اینکه نمی شود این کارها را کرد بلکه نباید اینها را وسیله ای برای شعار دانست. در یک داستان؛ یادداشت یا گزارش نمی توان تکلیف هستی، انسان و بشریت را تعیین کرد اما اگر بتوانیم در یک دستنوشته، خواننده را به مسواک زدن ترغیب کنیم، خیلی موفق بوده ایم.
به جای شعارزدگی و شتاب در همراه کردن خواننده با نظرات خود آرام باشید و سعی کنید با رعایت منطق نوشته و عمل ها و عکس العمل ها، تصاویر ارائه شده توسط شما و چینش اخبار یا تصاویر، خواننده خود به نتیجه ای که می خواهید، برسد و اگر فکر می کنید بدون اراده خواننده به نتیجه ای رسیده اید، به طرز کودکانه ای در اشتباهید. نمی گویم شعار ندهید، ولی بدانید در داستان، گزارش، خبر و یادداشت نمی توان شعار داد و موفق بود؛ ضمن اینکه این قالب ها پتانسیل زیادی ندارند؛ هر چند تاثیرگذار هستند ولی نه آن قدر که شما مشکلات و معضلات بزرگی را حل کنید بلکه باید با روش مندی صحیح و معقول، طی یک برنامه مشخص از این قالب ها برای انتقال پیام های کوچک و بزرگ استفاده کنید. در نوشته ها پایه های منبر لق است، پس زیاد بالای آن نروید.
پیام مثل قند و شکر است که نمی شود آن را به سادگی خورد ولی وقتی در آب یا چاپی حل شد، دیده نمی شود و صدای قرچ قرچ آن بین دندان ها شنیده نمی شود ولی شیرینی آن حس می شود. پیام را باید در متن حل کرد تا قابل هضم شود؛ حس بشود ولی دیده نشود.

 

13ـ انتزاعی ننویسید، مصداقی بنویسید

حداقل برای شروع کار در مورد یک مصداق واضح، یک صحنه ثابت و زمانی که معلوم است بنویسید. انتزاعی نوشتن به نوعی فراز از واقعیت و ناتوانی در تغییر آن است. صحنه ای که هر گونه برداشتی بشود نسبت به آن داشت، صحنه ای قوی نیست. البته بعضی نگاه های هنری این طور تصاویر را قوی می شمارند ولی دراین نگاه ها، پیام و حرف نویسنده بی اهمیت انگاشته می شود و فرم و قالب مهم است. نگاه فرمالیستی هم به درد عده ای می خورد که حرفی برای دیگران نداشته و سعی در تخلیه درونی و عقده گشایی دارند. به هر حال نمی شود فهمید که منظور نویسنده دقیقا چیست یا هر کس چه چیزی برداشت می کند و اگر به خاطر انتزاعی بودن نوشته باشد، یک ضعف بزرگ در کار نویسنده است؛ نویسنده ای که مصداق ها راخوب درک نکرده و نمی تواند راجع به آنها صحبت کند.

14ـ اگر نمی توانید، ننویسید

این جمله را ارنست همینگوی گفته است. اول به نظر می رسد حرف ساده ای است ولی اگر اهل مطالعه باشید با کمی دقت پی می برید که خیلی ها همین نکته ساده را رعایت نمی کنند. اگر قرار است نویسنده ای مطلبی بنویسد و خودش به عنوان پیوست مطلب راه بیفتد و آن را توضیح بدهد، همان بهتر که توصیه همینگوی را گوش کند. اگر از توصیف صحنه یا حالتی عاجز هستید، تردید نکنید و از کنارش بگذرید. اینکه نویسنده ای از توصیف صحنه ای یا انتقال مطلبی در بماند یک ضعف است ولی ضعف بزرگ تر این است که با وجود این ناتوانی اقدام به توصیف و نوشتن مطلب کند. از میان بد و بدتر، بد بهتر است.

 

15ـ کم هم زیاد است

در نوشتن باید کمی خسیس بود. این خست گاهی باعث شکوفایی ذهن خواننده می شود. هر چیز اضافه ای که در متن می بینید حذف کنید (از تکرار پرهیز کنید). از خودتان سؤال کنید چرا این قسمت مطلب را نوشتم و اگر برای این سؤال جوابی نداشتید دلتان برای آن نسوزد و همان قلم قرمز را به کار گیرید.
آنتوان چخوف می گوید اگر در قسمتی از داستان کودکانه شما تفنگی بر دیوار آویزان است باید در قسمت دیگری از این تفنگ گلوله ای شلیک شود؛ یعنی فقط چیزهایی که لازم است باید نوشته شوند. شاید این شعار ضعیف فرمالیست ها کمی قابل تامل باشد که کم هم زیاد است.

16ـ خواننده باهوش است

فرض کنید خواننده هایتان از باهوش ترین دسته مردم هستند؛ این فرض باعث می شود او را در همراه شدن با متن شریک کنید. نویسنده باتجربه هیچ گاه سعی در جهت «شیرفهم» کردن خواننده نمی کند. شما اگر به جای خواننده ای بودید که احساس می کند شعور و قدرت استنتاجش مدنظر قرار نگرفته، چه احساسی پیدا می کردید؟ آیا به خواندن آن متن ادامه می دادید؟ خواننده امروزی هر چند تنبل است ولی مغرور هم هست؛ از این رو باید در پیشبرد متن شریک باشد. با گنجاندن سوالاتی خطاب به خواننده که مثلا نظر شما چیست یا «آیا به نظر شما این چنین نیست» یا «قضاوت در این زمینه را به عهده خواننده می گذاریم»، می توانید بسیار به هدف خودتان نزدیک شوید.
برای اینکه نکته، صحنه یا اتفاقی که به نظر شما مهم است به نظر خواننده هم مهم بیاید، آن را تکرار نکنید و بیش از حد به آن نپردازید. از روش های دیگر استفاده کنید و خواننده را دست کم نگیرید. خواننده اگر نویسنده را ماهر و باذوق بیاید، حتی برای قسمت هایی که نمی فهمد هم تلاش بیشتری می کند. تمام حرف های این بند را داشته باشید؛ ضمن اینکه در نوشتن به دام گفتمان روشنفکرانه هم نیفتید. باهوش فرض کردن خواننده به معنی اهمیت دادن به مخاطب است. اگر کسی با حرکات فرمالیستی نسبت به مخاطب بی اهمیت باشد، آن وقت خواننده را باهوش هم فرض کند دیگر به درد نمی خورد. نوشته های روشنکفرمآبانه به مثابه لباس آن پادشاه است که خیاطان شیاد برایش مهیا کرده بودند؛ «هیچ» بزرگی که همه از ترس اتهام نفهمیدن، اظهار به دیدنش می کردند و در میان این همه عاقل نما، پسر بچه ای جرات می کند و می گوید «پادشاه لخت است». شما خودتان اذعان دارید که یک نوشته به معنای چیزی که قرار است وسیله ارتباط باشد، از یک طرف هم به مخاطب مربوط است. بنابراین دسته، صنف و گروه سنی مخاطب، میزان درک اجتماعی و طبقه مخاطب و همچنین نیازهایش باید مد نظر نویسنده قرار بگیرند.

 

17ـ خواننده را گول نزنید

برای نوشتن متن جذاب راه های زیادی وجود دارد. بدترین آنها هم گول زدن خواننده است. این روش که با مخفی کردن اطلاعات از خواننده و دادن ناگهانی آن در پایان متن بخواهیم او را غافلگیر کنیم، باعث عدم برقراری ارتباط صحیح می شود. برای رفع این مشکل پیشنهاد می شود در متن علائم و نشانه هایی قرار دهید تا خواننده بعد از پایان متن احساس کند خودش می توانست با فکر کردن بیشتر به قضیه پی ببرد. این کار باعث می شود خواننده متن را دارای قوت ببیند، فکر کند و چیزی از او پنهان نشود و همین موضوع نظرش را جلب می کند.
به این عمل اصطلاحا دانه گذاری هم می گویند. با دانه گذاری دیگر پنهان کردن اطلاعات از خواننده قبیح نیست و اگر با درایت انجام شود باعث جذاب شدن متن خواهد بود.

18ـ مطلبتان را به نقد بگذارید

نوشته ای که گوشه ای خاک می خورد یا در دفتری است که هیچ وقت باز نمی شود، حتی از کاغذ سفید هم کم ارزش تر است. هر چه را می نویسید (اگر شخصی و خصوصی نیست) در معرض دید دیگران قرار دهید و عکس العمل مخاطبان را در قبال آن ببینید. گاهی زوایایی از اثر برای خودتان ناپیدا یا در حجاب می ماند که ممکن است دیگران آن را ببینند.
دوستانی را هم که خوب نقد می کنند حفظ کنید؛ نقد دیگران ــ گذشته از خوب یا بد بودنش ــ حکایت چکش کاری را دارد؛ چکش کاری فلز را محکم تر و مقاوم تر می کند.

 

19ـ در مقابل نقد دیگران منفعل نباشید

گریزی نیست از اشاره به اینکه نظر دیگران درباره اثر شما به هر حال یک سلیقه است؛ گاهی آن قدر تجربه در یک سلیقه وجود دارد که واقعا قابل احترام می شود ولی باز هم سلیقه است. بنابراین توصیه اکید می شود در مقابل «به به» و «چه چه» یا «واه واه» و «آه آه» دیگران به عرش نرفته یا بیمار نشوید. در آثار هنری و ادبی نظرات بسیار متفاوت است؛ به همین منظور اگر قرار باشد شما حرف همه را بشنوید و به همه آنها هم اهمیت بدهید، باید کرکره را بکشید پایین و سه قفله کنید.
اولا در اینکه نقد ناقد و نظر ناظر درباره محتوای متن یا تکنیک و سبک و سیاق آن است، مطمئن شوید. ثانیا نظرات را فقط بشنوید و در مورد عمل کردن به آنها بیشتر فکر کنید. این به معنی توجه نکردن به نظرات دیگران نیست؛ بلکه به معنای عدم تأثیرپذیری است.
نویسنده ای با پوست کلفتی تمام در برابر تمسخرها و ریشخندهای دیگران ــ که نوشته ها و داستان و قصه کودک ضعیف اولیه اش را می خواندند ــ به نوشتن ادامه داد و الان کسانی از همان مسخره کننده ها، مداحی نوشته های همان نویسنده را می کنند.
هرچند او هم حاضر نیست آن داستان های اولیه را جایی نشان بدهد ولی به هر حال ضمن استفاده از نظرات دیگران، هیچ وقت هم تحت تاثیر دیگران نبوده است. کسانی هم هستند که با یک جمله نقادانه از نوشتن که هیچ، از زندگی هم بیزار شده اند و همین طور کسی که با تعریف و تمجیدی که در جلسه ای از او شده بود، احساس «خود در درون صادق هدایت بینی مفرط» پیدا کرده بود! این افراد یا موفق نخواهند بود یا در زمان طولانی تری به موفقیت دست خواهند یافت.

20ـ یک خودکار قرمز تهیه کنید

همان طور که هنگام نوشتن فقط تولید می کنید و بدون واهمه، کلمه و جمله را روی کاغذ می نویسید، باید شهامت حذف قسمت های اضافی را هم داشته باشید. یک متن خوب همان قدر که به تولید قسمت های قوی احتیاج دارد، به حذف قسمت های ضعیف هم محتاج است.
بسیاری از نویسندگان توانا، ویراستاران ناتوانی هستند و در حذف قسمت های اضافی یا نامناسب متن مهارتی ندارند. ویرایش متن مانند هرس کردن درختان است که باعث باروری بیشتر آنها می شود. هر چند که نویسنده ها نوشته هایشان را مانند پدری که به فرزندش علاقه دارد، دوست می دارند ولی این علاقه نباید مانع انجام کاری که صحیح است شود.
بعد از نوشتن داستان کودک، مقاله، یادداشت، لالایی کودکانه یا هر چیز دیگر، آن را مدتی در جایی قرار دهید و به سراغش نروید. بعد از مدتی به عنوان یک خواننده، منتقد و ویراستار سراغ متن بروید و این بار قلم قرمز در دستتان باشد. شما باید اولین و بهترین منتقد و خواننده اثر خودتان باشید.
این بند از مقاله بسیار حائز اهمیت است چون علاوه بر پیشبرد کار، باعث حرفه ای شدن شما هم می شود؛ پس قلم قرمز یادتان نرود.

 

21ـ عجله کار شیطان است

خب! کم کم به پایان نکات نزدیک می شویم. در اینجا لازم است شما از هر گونه عجله کردن بر حذر شوید. عجله در پایان بردن متن، عجله در به چاپ رساندن مطلب، عجله در بازیابی نظرات خوانندگان، عجله برای مشهور شدن و... .
این عرصه، عرصه عجله کردن نیست. باید قدم به قدم پیش رفت و دلسرد نشد. هرگاه احساس کردید نمی توانید بنویسید، قلم را کنار بگذارید و کارهای دیگر ــ اعم از مطالعه، فکر کردن و...ــ را در دستور کارتان قرار دهید. عجله فقط روحیه تان را خراب خواهد کرد. چون هیچ راهی جز حرکت گام به گام وجود ندارد، پس آرام آرام و قدم به قدم حرکت کنید.
نویسندگانی که با اولین آثارشان مشهور شده اند تعدادشان بسیار کم است. همه از جایی که شما هستید شروع کرده اند. شاید متن هایشان بارها روانه سطل آشغال شده. شاید مدت ها در کشوی میز سردبیری مانده تا کم کم ارزش های خود را بروز داده اند. شاید آنها می دانستند عجله کار شیطان است.

 

22ـ هر چیزی باید منطق خودش را پیدا کند

بزرگترین اصل در نوشتن این است که «هیچ اصلی وجود ندارد». تمام چیزهایی که شما می خوانید صرفا تجربه هایی است که آزمایش خودشان را مورد عده ای نشان داده اند. درواقع منظور اساسی از اصلی که چند جمله قبلی خواندید این است که «هر چیزی باید منطق خودش را پیدا کند». امکان دارد شما با موردی مخالف یا حتی متناقض با آنچه در این مقاله خواندید برخورد کنید. در این شرایط باید ببینید آیا این تضاد منطق دارد و جای خودش را پیدا کرده است یا نه. وقتی هر موردی در جای خود مناسب باشد و هر معلولی، علتی منطقی داشته باشد، نوشته دارای هارمونی خواهد بود و خواندنی. این اصل در نمایش، فیلم، نقاشی و تمام هنرهای دیگر هم مورد توجه است. قبل از هر کس خودتان باید نسبت به نوشته و اجزایش قانع شده باشید؛ نباید نسبت به قسمتی از آن دل چرکین باشید و اگر این طور باشید یک جای کار می لنگد که باید درست شود. با این توضیحات امکان دارد شما نوشته ای سراسر شعار داشته باشید که «شعارزده» نباشد؛ چنین نوشته ای متضاد با بندهای قبلی نیست. اصلی پیشرفته تر از قبلی هاست و دست یافتن به آن فقط و فقط با تمرین و تجربه حاصل می شود؛ پس تجربه کنید.
منبع: نشریه همشهری داستان کتاب هفتم